ذهن مخدوش
شده تا حالا برگردی به قبل ، به گذشته ات ، بعد قیاس کنی با الانت ببینی هیچ شباهتی به هم ندارن و چه بسا حتی کلی هم پسرفت داشتی ؟
ببینی چی بودی ، باورت نشه اینی هم که الان رو به روت توی آینه ست همون آدمه!!
حرف های قبل رو به یاد بیاری ببینی همه زنگار بستن ، دیگه اثری ازشون نیست
ببینی لحن کلامت ، طرز فکرت ، نگاهت به همه چیز چقدر عوض شده.
قبلا همیشه با نگاه ادبی عرفانی می دیدی ، حالا شدی یکی مثل بقیه ، چشم علم تجربی
گرچه هنوز کمی از احساس هست اون ته ته های دل ، اما راه خونه تکونی و جلا دادن به این حس رو یادت رفته . . .
نمی دونم
دلم واسه نوشتن خیلی تنگ شده ؛ اما چه جوری نوشتن یادم رفته .. .
نمی دونم ، دنبال یه بهونه می گردم ، یه چیزی که بیدارم کنه..
کاش . . .
فعلا .. . .
سلام. به روزم و چشم به راه[لبخند][لبخند]
سلام مهربونم. منم یه وقتایی این طوری میشم.میدونی چرا؟ چون خودمونو گم میکنیم نه اینکه مغرور بشیم یا....نه.یعنی از خود اصلیمون دور می شیم و احساس بی هویتی می کنیم وقتی که دیگه به همه چی حتی به بودن خودتم شک میکنی!!!ولی خوشبختانه این ویروس فقط دوره ی کمون داره و فقط بعضی لحظه های خوبتو کمرنگ میکنه ولی اگه جدیش نگیری کمتر از 12روز چترشو می بنده و.........پس....این نیز بگذرد[لبخند]